نگاهی به مصائب «شاد» از دیدگاه معلم و دانشآموز/ وقتی اشتراک یک «گوشی هوشمند» در دانشآموزان یک خانواده مصیبت میشود
تاریخ انتشار: ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۷۷۷۱۱۴۲
اپلیکیشن «شاد» که قرار بود باری از دوش آموزش کشور بردارد، اکنون خودش تبدیل به باری سنگین برای معلم و دانشآموز شده است.
به گزارش خبرنگار حوزه آموزشوپرورش گروه اجتماعی خبرگزاری آنا، بعد از شیوع کرونا، به وضوح میشد دستپاچگی را در اقدامات آموزشوپرورش دید که به هر ابزاری چنگ میزد تا خود را از بار سنگین اقدامات نکرده نجات دهد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یک روز آموزش تلویزیونی راهاندازی شد و بااینکه امروز وزیر آموزشوپرورش علیه آن نوع آموزش دادِ سخن میدهد، آن را از افتخارات همراهی رسانه ملی و آموزشوپرورش خواند.
روزی دیگر معلمانی که در فضای مجازی و با استفاده از شبکههای اجتماعی آموزش را دنبال میکردند تقدیر شدند و حالا هم «شاد» یا همان شبکه آموزش دانشآموزی گل سرسبد اقدامات این وزارتخانه در موضوع آموزش شده است؛ اما آیا آموزشوپرورش از دیدگاه معلم و دانشآموز به این نرمافزار نگاه کرده است؟
نمیخواهم از گوشی شخصی خودم برای تدریس استفاده کنم
یکی از معلمانی که برای تدریس به دانشآموزانش ملزم به راهاندازی برنامه «شاد» در تلفن همراهش شد، در گفتگو با خبرنگار آنا میگوید: یک سؤال را کمتر کسی پرسیده است و آن اینکه اصلاً چرا آموزشوپرورش باید به خودش اجازه بدهد معلم را ناچار کند که شاد را روی گوشی شخصیاش نصب کند؟ گوشی تلفن همراه یک ابزار و وسیله شخصی است و الزام اینکه کسی حتماً باید از وسایل شخصی برای برگزاری کلاس درس برای عموم بهره بگیرد واقعاً توقع بیجایی است که میتوان از معلم داشت و آموزشوپرورش نباید پیش از آنکه تبلت یا گوشی موبایل را برای معلمان تهیه کند اجرای این طرح را شروع میکرد.
من نمیتوانم شاد را نصب کنم چون گوشی هوشمند ندارم
یکی دیگر از معلمان باسابقه هم در گفتگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری آنا، با اشاره به اینکه چند روزی است که نصب شاد الزامی شده است، گفت: در تماسی که مدیر مدرسه با من گرفت به من گفته شد اگر شاد را نصب نکنی ناچار هستیم اسم تو را به اداره آموزشوپرورش اعلام کنیم چراکه نصب این برنامه الزامی است.
وی بابیان اینکه ممکن است اصل ماجرای اجباری شدن نصب شاد توسط معلمان مبنای رسمی نداشته باشد، افزود: به مدیر مدرسهام هم گفتم حالا به شما هم میگویم که من با بیش از 18 سال سابقه کار حقوق ماهانهام بهزحمت به دو و نیم میلیون میرسد و با این افزایش روزبهروز هزینههای زندگی از پس مخارج عادی برنمیآیم چه برسد به اینکه بتوانم یک گوشی هوشمند بهروز بخرم تا بتوانم شاد را روی آن نصب کنم و مثل من هم کم نیستند.
گوشی هوشمند دارم اما نمیتوانم آن را در اختیار فرزندم قرار دهم
در این میان صحبتها و گلایههای اولیای دانشآموزان هم قابل تأمل است؛ یکی از اولیای دانشآموزان در این رابطه میگوید: من هم دوست داشتم فرزندم بتواند از تلفن همراه برای درس خواندن استفاده کند اما وقتی خودم هنوز آنقدر درآمد اضافه نداشتهام که گوشی هوشمند داشته باشم چطور باید این امکان را برای او فراهم کنم؟ این مسئله و اینکه فرزندم مدتی است از درس خواندن محروم شده برایم آزار دهنده است.
یک ولی دانشآموز دیگر که شاغل است، میگوید: من گوشی هوشمند دارم اما به دلیل اینکه سرکار میروم نمیتوانم آن را در منزل بگذارم و از طرف دیگر نمیشود که فقط به خاطر برگزاری کلاس پسرم در شاد برای او گوشی تلفن همراه بخرم. من و همسرم هر دوشاغل هستیم. تعطیلی مدارس برای ما مسئله نگهداری فرزند در خانه را ایجاد کرده بود حالا موضوع شاد هم به مسائل اضافه شده است.
هزینه اینترنت برای استفاده از شاد خیلی بالاست
عدم راهاندازی اینترنت ملی که در اینگونه موقعیتها میتوانست با مسیری هدفمند به کمک آموزش مجازی بیاید خودش را در هزینه تأمین اینترنت از طرف اولیا و دانشآموزان نشان میدهد.
یکی از معلمان در این رابطه میگوید: من ناچار هستم علاوه بر اینکه باید فیلم تدریس خود را در شاد آپلود کنم، فیلم پاسخ تمرینهای دانشآموزان که گاهی بهصورت کنفرانس از آنها درخواست میکنم را در شاد دانلود کنم. نمیتوانم به ارسال محتوای صوتی اطمینان کنم چون ممکن است دانشآموز از روی کتاب ارائه درس کند و فیلم بفرستد. این فیلمها یکی دو دقیقه هم نیست و گاهی تا ده دقیقه هم میرسد و این یعنی حجم زیادی باید اینترنت خریداری کنم تا بتوانم در شاد با دانشآموزان متعددی که دارم کارکنم. با این حقوق که من معلم میگیرم هزینه اینترنت برای خودش معضلی برایم ایجاد کرده است.
یک معلم دیگر میگوید: قرار بود اینترنت رایگان برای استفاده از شاد در اختیار معلمان قرار بگیرد. این اینترنت رایگان به من که نرسیده است. اگر اینطور پیش برود ترجیح میدهم کلاس حضوری تشکیل شود چون واقعاً هر دو روز یکبار حجم اینترنت خریدن کار بهصرفهای نیست.
مشکل تأمین اینترنت برای اولیا هم دردسرساز است. آنهایی که گوشی ندارند و باید مثلاً از کافینت استفاده کنند و آنهایی که گوشی دارند هم از هزینه بالای اینترنت مینالند.
چند دانشآموز که نمیتوانند از یک گوشی استفاده کنند
درصورتیکه دو دانشآموز از پایههای مختلف داشته باشید نمیتوانید آنها را همزمان به یک کلاس در مدرسه بفرستید. حالا این مسئله در شاد هم ایجاد شده است.
یکی از اولیاء دانشآموزان میگوید: من دو فرزند دارم که هر دو باید در یک ساعت سر کلاس باشند و اگر حضور نداشته باشند غیبت میخورند و حالا با این یک گوشی که دارم نمیدانم چه باید بکنم و کدامیکی باید از این برنامه استفاده کنند.
در برخی روستاها اینترنت که هیچ، تلویزیون هم نیست
روستاهای دورافتاده با مسیرهای صعبالعبور بخشهایی از کرمان، سیستان و بلوچستان، کرمانشاه، کردستان، خوزستان و خیلی از استانهای کشور نهتنها از اینترنت که از تلویزیون دیجیتال که تنها مسیر ارتباطی آنها با آموزشوپرورش است محروم باشند. این یعنی چند ماهی است ارتباط آموزشی آنها با فضای تحصیل قطعشده است و بهاصطلاح از آموزش بازماندهاند.
با فرض اینکه تلویزیون جایگزین آموزش در شاد و حضوری بشود باید توجه کرد این آموزش یکطرفه، بدون تعامل است و از مواهب تمرین و گفتوگو با معلم و همسالان، برخوردار نمیشود و از همین حالا باید افزایش آمار نگرانکنندهای را برای کودکان بازمانده از تحصیل در نظر گرفت.
ایرادهای نرمافزاری امان معلم و دانشآموز را میبرند
یک معلم با اشاره به اینکه فقط در روزهای اولیه تبادل اطلاعات خوب بود، میگوید: هرچه نصب کنندگان این برنامه بیشتر شدند ارتباط و ارسال و دریافت فیلم و صدا سختتر شد و خیلی وقتها من از شاگردانم هم میشنوم که باید با چند بار تلاش و قطعووصلیهای مکرر و خروج و ورود متعدد به برنامه امکان ارسال و دریافت صدا و تصویر را پیدا کنند.
وی میافزاید: بعضی از بچهها هم از این شکایت دارند که نسخه ios برای این برنامه هنوز ارائه نشده است و اصلاً معلوم نیست این نسخه نوشته شود یا خیر.
با این اوصاف و با بررسیهای میدانی به نظر میرسد آموزشوپرورش از رویکرد آزمونوخطا برای ارائه شاد و رفع مسائل آن استفاده کرده است و این یعنی آینده آموزشی جمع زیادی از دانشآموزان و معلمان را به نرمافزاری واگذار کرده که هنوز آمادگی کامل بهرهبرداری نداشته است و ممکن است برخی ایرادات اصلاً قابل حل نباشد. کاش این وزارتخانه بهجای ایجاد یک موقعیت مبهم که باعث سردرگمی بیشتر معلمان و دانشآموزان شده است، از فرصت آموزش از رسانه ملی و تمرکز بر روی آن استفاده میکرد تا هم دانشآموزان بیشتری به آموزش از راه دور دسترسی پیدا کنند و هم باری بیشتر از گذشته به دوش معلم و دانشآموز و اولیاء آنها افزوده نشود.
انتهای پیام/4145
منبع: آنا
کلیدواژه: آموزش و پرورش کرونا آموزش مجازی شاد معلم و دانش آموز آموزش وپرورش دانش آموزان گوشی هوشمند
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ana.press دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۷۷۱۱۴۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
از معلمی روی صندلی چرخدار تا معلمی در برفی که همقد دانشآموزان است
ایسنا/آذربایجان شرقی درست در روزی که چهره شهر زیر آوار برف مدفون شده، مادری از دور دست پیدا است که چادر مشکی را دور گردن و کمر بسته و تمام همتش را برای هدایت ویلچر و سرنشین آن به کار گرفته و هرازگاهی پتو را تا زانوهای سرنشین بالا میکشد، چرخها بالاخره راهشان را پیدا میکنند و در مسیر مدرسه قرار میگیرند و بچهها که از پنجره کلاس شاهد این صحنه هستند، داد میزنند: «آقا آمد، آقا معلم با ویلچر آمد» دانشآموزان با نیازهای ویژه در این کلاس، منتظر معلمی ویژه هستند.
هفته معلم مانند هر سال دیگری از راه رسیده و رسانهها در انتشار اخبار ایثار و خدمات ارزنده معلمان از هم پیشی گرفتهاند و هر سایت و کانال خبری را که زیر و رو میکنی، هر کدام مطلبی در مورد معلمان دارند، اما واژهها هم بعضی وقتها از بیان احساسات و رویدادها ناتوان هستند، مانند همین صحنه در مدرسه آموزش استثنایی عصمت شهر خواجه که نویسنده گزارش نمیداند از مادر بنویسد یا از پسر و به نظر میرسد شاید واژه کمک معلم بتواند تا حدودی حق مطلب را در مورد این مادر فداکار ادا کند.
راه چندان مناسب تردد آقا معلم نیست؛ اما مادر و پسر تصمیم گرفتهاند حتی اگر چرخ ویلچر هم نچرخید، پای آموزش لنگ نماند و لیلان فاتحی، مادرِ معلم مدرسه با ظرف آبی که همراهش دارد، چرخهای ویلچر را میشوید و مدیر مدرسه چرخها را پاک کرده و میتکاند.
آقای «سعید بهاری» وارد کلاس میشود، سه دانشآموز کلاس با صدای مدیر مدرسه به احترام آموزگارشان بلند میشوند. تخته کلاس با گلهای لاله کاغذی تزیین شده و ماههای فصل بهار بر روی آن نوشته شدهاند، کلاس درس با قرائت سوره ناس توسط یکی از دانشآموزان به نام امیررضا شروع میشود و معلم کلاس، سرود ملی را از گوشی همراهش، پخش میکند و همگی به احترام پرچم ایران بلند شده و در حالی که دست را با نهایت صداقت و عشق روی سینه نگه داشتهاند، سرود ملی را نجوا میکنند.
آزادی عمل در این کلاس به دلیل تعداد کم دانشآموزان بیشتر بوده و سه دانشآموز و معلم دور هم نشستهاند، اما به گفته معلم کلاس، همیشه هم اینطور نیست. مهرهها و لگوهایی روی میز دیده میشوند که آقای بهاری موقع دستورزی درس ریاضی از آنها استفاده میکند و حین تهیه گزارش مشغول تدریس دستههای دو تایی و سه تایی و مفهوم ضرب به یکی از دانشآموزان در این کلاس چند پایه است و دانشآموزان نیز در تمامی مراحل تدریس و در تمامی زنگهای درسی، آقا معلم را همراهی میکنند که نشان از علاقه به استاد و یادگیری خوب مطالب تدریس شده است.
این کلاس، هشت دانشآموز دارد که تعدادی از آنها در روز تهیه گزارش غائب هستند و غیبتهایشان از سختی تردد در هوای برفی و شرایط ویژه این دانشآموزان، ناشی میشود.
آقای بهاری در بهار
زنگ علوم در روزی دیگر که برفها آب شده و جان زمین را تر کردهاند و سبزی درختها خودی نشان دادهاند، فرصت خوبی برای تدریس «دنیای گیاهان» در حیاط مدرسه بوده و آقا معلم در حال توضیح دادن اجزای گیاه با همراهی دانشآموزان و نقش سبزینه و تولید میوه و اکسیژن توسط گیاهان است.
سعید بهاری خواجه با هفت سال سابقه تدریس در حوزه آموزش و پرورش کودکان با نیازهای ویژه، سر صحبت را با گلایه از برخی افرادی باز میکند که نگاهی از بالا به پایین و ترحمآمیز به افراد دارای شرایط ویژه و دچار معلولیت دارند و معتقد است؛ اگر مردم بپذیرند که افراد دارای نقص هم میتوانند استعدادهای خاص خود را داشته باشند و موقع دیدن فردی با شرایطی متفاوت از خودشان به آن فرد خیره نشده و آنها را مورد تمسخر قرار ندهند، با آرامش خاطر بیشتری زندگی خواهند کرد.
راه ناهموار و نامناسب برای تردد معلولان نیز از دیگر مشکلاتی است که این معلم از آن گلایه دارد و با نگاهی به چرخ صندلی چرخدار آقای بهاری میتوان فهمید که این راه چه بلایی سر لاستیکهای ویلچر میآورد و چقدر هزینه به او تحمیل میکند.
او، داشتن عشق و علاقه را مهمترین اصل تدریس در مدرسه استثنائی میداند و بیان میکند: در این شغل نباید مسائل مادی خیلی مهم باشد؛ اما مسئولان نیز باید به این نکته توجه کنند که مسائل مادی نیز بیاهمیت نیستند. ما در چنین مدارسی به امکانات بیشتری نیاز داریم و شاید در این لحظه این کلاس برای سه دانشآموز حاضر کافی باشد؛ اما جمعیت کلاس در بعضی اوقات بیشتر میشود و اگر امکانات و فضای بیشتری داشته باشیم، بهتر است که خیران عزیز نیز در این مورد میتوانند کمک حال ما باشند.
در ادامه پای صحبتهای خانم فرخی، مدیرآموزگار مدرسه مینشینیم که با اشاره به مشارکت این معلم درامور خیریه مدرسه میگوید: آقای بهاری با تمام سختیها و مشکلات موجود با کمک و همراهی مادرشان در پشت صحنه رفت و آمد به مدرسه پای کار آمدهاند و مادر همیشه از فصل بهار گرفته تا زمستان، همراه او هستند. او با وجود تمامی کمبودها برای بچهها سنگ تمام میگذارد و از همان حقوق دریافتی خودش هم برای حل مشکلات مدرسه هزینه میکند.
معلم نجاتگر
همیشه که نباید، معلمان، فداکاریهای قهرمانان را در کتابهای درسی، تدریس کنند؛ بعضی وقتها خود سوژه شده و کارهایی تحسینبرانگیز انجام میدهند؛ درست مثل معلم داستان ما. روایت دوم این گزارش به روزی پرماجرا اشاره دارد که معلم کلاس با اقدام به موقع، دانشآموز دچار تشنج شده را حیاتی دوباره بخشیده، این آموزگار کلاس چهارم در یکی از روستاهای منطقه تسوج از توابع شهرستان شبستر به نام تیل، مشغول به خدمت است.
زنگ تفریح دارد تمام میشود، بچهها چنان سر و صدایی راه انداختهاند که برایمان ناآشنا نیست، از همان صحنههایی که شاید خودمان در دوران تحصیلمان، بازیگرش بودیم، همه چیز دارد خوب پیش میرود که ناگهان یکی از دانشآموزان دچار تشنج میشود و بچهها در حالی که ترس روی چهرههایشان، مشهود است، به سمت دفتر میدوند.
ادامه ماجرا را از امیر هاشمی، آموزگار ابتدائی، 23 ساله و متولد شهر مرند میشنویم که که پس از چهار سال تحصیل در دانشگاه فرهنگیان، مشغول به تدریس در مقطع ابتدائی است:
«اواسط آبان ۱۴۰۲ بین زنگ اول و دوم در اتاق معلمان نشسته بودم که دانشآموزان اطلاع دادند یکی از بچهها افتاده وسط حیاط، با سرعت هر چه تمام خودم را بالای سر دانشآموز رساندم، مدیر مدرسه منتظر رسیدن اورژانس بود، با نگاهی به دانشآموز و طبق تجربه و مطالعه قبلیام متوجه شدم که دچار تشنج شده و سریع، دکمههای لباسهای او را باز کردم تا بر اثر تنگی، مشکلی ایجاد نکند و به پهلوی چپ درازکشش کردم.
چشمم به لقمه نان و پنیر در دست دانشآموز افتاد و با خودم گفتم نکند لقمه در دهانش، باقی مانده باشد، چرا که موقع تشنج، تنفس از راه بینی انجام نمیشود و تنها راه نفس کشیدن از راه دهان است که در صورت انسداد دهان نیز، خفگی پیش خواهد آمد. با زحمت، دهان دانشآموز را باز کردم، حدسم درست بود، تکههای نان و پنیر را از دهانش خارج کردم و بعد از حصول اطمینان از باز شدن راه هوایی او منتظر شدیم تا به هوش بیاید و سپس بعد از هوشیاری و تا رسیدن عوامل اورژانس به دفتر مدرسه منتقلش کردیم. دانشآموز به کمک عوامل اورژانس به درمانگاه تسوج منتقل شد و شکر خدا اتفاق خاصی برای او پیش نیامد و با سلامتی کامل دوباره به مدرسه بازگشت.
بعد از این اتفاق شاهد صحنهای بسیار جالب در کلاسم بودم؛ دانشآموزان کلاس من برای این دانشآموز که جزو شاگردان من نبود، دعا میخواندند؛ یکی دعای فرج میخواند و دیگری پیامهای قرآنی را.
آقای هاشمی در ادامه از فضای پررنگ همدلی و صمیمیت بین معلم و دانشآموزان میگوید: دانشآموزان همیشه منتظر من هستند و بر سر اینکه چه کسی در سمت راست یا چپ من قرار بگیرد، با هم رقابت میکنند. معتقد هستم که معلمی مقدسترین و پاکترین شغل روی کره زمین و شغل شریفی است که با علم، کتاب و بچههای پاکدل سر و کار دارد و من خوشحالم که یک معلم هستم و میتوانم دانشآموزانی باسواد و اخلاق مدار تربیت کنم. یک معلم خوب ویژگیهای بسیار زیادی دارد؛ اما بعد از داشتن شرایط علمی لازم باید از دو ویژگی تعهد و مسئولیتپذیری و عشق و علاقه لازم به این شغل و دانشآموزان، برخوردار باشد.
در دل برف و کولاک به عشق معلمی
معلم روستا که باشی، رفتن به کلاس درس با کفشهای گلی و دست و صورت یخ بسته برایت خاطره میشود و اگر یک روز بدون دردسر، به محل کارت برسی، جای تعجب دارد. سرمای استخوانسوز و جاده ناسازگار و هزار و یک مصیبت را با ید به جان بخری، برای یک لحظه لبخند رضایت بچههایی که معلم را خدای روی زمین میدانند و به خاطر همین بچهها است که در مه غلیظ روستا قامت معلمی با عشقی بدون وصف گم شده و لاستیکهای ماشینی که نفسش درست شبیه به ماشین تمام معلمان شاغل در مناطق روستائی در جاده خاکی و برفی و سنگلاخی روستا به شماره افتاده، در برف شدید گیر کرده و تقلای بیشتر فایده ندارد، آقا معلم گوشی همراهش را برداشته و با اهالی روستا تماس میگیرد و دقائقی بعد، صفی از والدین و دانشآموزان از دور دیده میشوند که برای کمک به آقا معلم میآیند.
چه با ماشین و چه با پای پیاده از دل سرما و برفی عبور میکند که همقد دانشآموزانش است، اگر بخت یار باشد و بتوان تا مدرسه با ماشین رفت، هر روز باید دو و نیم ساعت از سراب تا بستان آباد را برای رسیدن به مدرسه رانندگی کند، دو نقطهای که همه ساله به عنوان سردترین شهرهای استان آذربایجان شرقی و کشور شناخته میشوند. جملهی تامل برانگیز آموزگار قصه ما از سختترین روز رسیدن به مدرسه در اتاق ذهنم تکرار میشود «هر چه جلوتر میرفتم، ترسم از حمله گرگ و حیوانات درنده بیشتر میشد؛ اما بچهها منتظر بودند و باید سر کلاس درس میرسیدم» و همین کلمه «باید» ارزش کار او را بیان میکند و جملاتم را از پیچیدن به استعارهها و آرایههای ادبی و پر و بال دادن بیشتر، بینیاز میکند.
توحید اسماعیلپور، معلمی است که سال اول خدمتش را در یکی از صعبالعبورترین روستاهای شهرستان بستان آباد به نام روستای آیدین چمن (آیقرچمن) سپری میکند، روستایی که دارای 20 کیلومتر جاده خاکی است.
آقای اسماعیلپور، تدریس در روستای صعبالعبور را دارای سختی و زیبایی ویژه این مناطق و خودش را یک روستازاده میداند و با تمام سختیها و مشکلات زندگی در روستا آشنایی دارد. او فضای روستاها را پر از مهر و محبت و احترام نسبت به یکدیگر توصیف میکند و در این خصوص میگوید: من از سردترین شهر کشور هستم و به این آب و هوا عادت دارم، ضمن اینکه چون خودم زندگی روستائی را تجربهکردهام، این همه سختی را تحمل میکنم تا بچههای روستا بیسواد نمانند؛ چرا که معتقد هستم بچههای روستائی بیشتر از بچههای شهری، مشتاق یادگیری هستند و وقتی چیزی را به آنها میآموزی، حسی به آدم دست میدهد که قابل وصف نیست و تمام خستگیها و سختیهای مسیر با دیدن خندههای رضایت و پر از مهر بچهها از یادت میرود. طبعیت بکر، صدای رودخانهها، آواز خوش پرندگان و هوای پاکیزه از مزایای تدریس در روستاهای دور افتاده است؛ نبود امکانات رفاهی و آموزشی، دوری راه و مناسب نبودن جاده به ویژه به هنگام بارندگی هم از سختیهای خدمت در چنین مناطقی به شمار میآیند.
او که گاهی اوقات به علت شدت بارندگی و عدم امکان تردد با ماشین در جاده منتهی به مدرسه مجبور شده است تا مدرسه پیاده برود، به همراه داشتن تجهیزات گرمایشی، زنجیر چرخ و بیل را جزو ملزومات تدریس در روستای صعبالعبور به ویژه در فصلهای سرد سال میداند.
اسماعیلپور از خاطره سختترین روز رفتن به مدرسه، میگوید: چند روزی بعد از تعطیلات عید، تردد در جاده به دلیل بارندگی و گل و لای زیاد، ممکن نبود و مجبور شدم فاصله بین دو روستای خاتون آباد تا آیقرچمن را که 45 دقیقهای طول میکشید، پیاده بروم؛ درحالیکه ترس از حمله حیوانات تمام وجودم را فرا گرفته بود.
او که تجربه همکاری با آموزش و پرورش را در اشکال مختلف دارد، به تجارب تدریس از کلاسهای یک نفره گرفته تا 20 نفره اشاره کرده و هر یک را دارای مزایایی میداند، به گفته این آموزگار ابتدائی، در کلاسهایی با تعداد دانشآموزان کم، فرصت بحث و تبادل نظر ورسیدگی به تک تک شاگردان، بیشتر است.
از زحمات یک معلم کلاسهای چندپایه متحمل میشوند، میپرسیم و این معلم معتقد است که معلم کلاس چند پایه باید به تمامی کتابهای درسی، مسلط باشد و بدون مطالعه قبلی بر سر کلاس درس حاضر نشود و استفاده از راهنماییهای دانشآموزان پایههای بالاتر برای کمک به دانشآموزان پایه تحصیلی پایینتر را یکی از راهکارهای مدیریت کلاسهای چندپایه میداند.
این روایت، پایان قصه ایثار معلمان نیست. از همان معلم شهید گرفته و تا معلمی که برای نجات دانشآموزان، تن به آتش زد، دنیا پر از گمنامان خوشنامی است که بی هیچ چشم داشتی و با خواستههایی اندک، میخواهند با بالهای کاغذی پرواز کنند.
انتهای پیام